رسته‌ها
شرح زندگی
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 22 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 22 رای
از مقدمه مترجم:
این کتاب ترجمه جلد سوم مجموعه ای سه جلدی است که قبلاً جلد دوم آن را با نام حضور در هستی منتشر کردیم.
همانطور که در مقدمه حضور در هستی توضیح داده ام. عنوان این سه جلد از آثار کریشنامورتی هست Commentaries on Living که ترجمه آن چیزی می شود نزدیک به توضیحات و تاملاتی در باب زندگی بنابراین شرح زندگی نزدیکتر به عنوان انگلیسی کتاب است. (البته کلمه «شرح» یا «توصیف» به سیستم کریشنامورتی نمی خورد؛ ولی با کمی مسامحه میتوان آن را به کار برد و به کار بردیم.) چند نفر گفتند سیاق ترجمه نگاه در سکوت با حضور در هستی فرق میکند؛ قلم حضور در هستی تا حدودی رمانتیک و ادبی است. و درست میگویند. علتش را بعداً فهمیدم این سه جلد کتاب را کریشنامورتی برعکس سایر آثارش که به صورت سخنرانی است نوشته است...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
251
آپلود شده توسط:
majid izedi
majid izedi
1392/04/15

کتاب‌های مرتبط

باباجی سخن می گوید
باباجی سخن می گوید
4 امتیاز
از 5 رای
قصه ارباب معرفت
قصه ارباب معرفت
3.3 امتیاز
از 6 رای
The Mystical Theology of Saint Bernard
The Mystical Theology of Saint Bernard
5 امتیاز
از 1 رای
سماع و فتوت
سماع و فتوت
4 امتیاز
از 10 رای
خیرالمجالس
خیرالمجالس
4.9 امتیاز
از 7 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی شرح زندگی

تعداد دیدگاه‌ها:
11
کسی که در غیاب دیگران، به زشتی یا زیبایی، از آنها سخن می گوید میل فرار از خود را دارد. و فرار از خود منجر به نا آرامی و بی قراری می گردد.
نفس فرار حکایت از نا آرامی میکند، علاقه به امور دیگران بزرگترین مشغولیت زندگی بسیاری از افراد است.
این علاقه و کنجکاوی خود را در شکلِ مطالعه ی روزنامه ها و مجلاتی که ستونِ مخصوصی را به توضیحِ زندگی دیگران اختصاص میدهند_
از قبیل اخبار مرگ و میر، ازدواج، طلاق و غیره_ متجلی می نماید.
از آنجا که ما نگران نظر دیگران درباره ی خود هستیم خودمان هم علاقه داریم از همه چیزِ زندگی دیگران سر درآوریم؛
و از چنین جریانی است که تَبختُر و خودنمایی به صورتهای مختلف، آشکارا یا زیرکانه، و همچنین انقیاد در مقابل سلطه، و قدرت پرستی رواج می یابد.
و به این طریق انسان هرچه بیشتر و بیشتر از درون تهی می گردد و وجودش یک کیفیت برون ریشه پیدا می کند.
هر قدر وجود انسان برون ریشه تر گردد نیازش به احساساتی که مبتنی بر یک محرکِ خارجی است (sensation) ،
و نیز مشغولیت های سرگرم کننده نیز بیشتر می شود. و مجموعه ی اینها است که موجب نا آرامی ذهن می گردد؛ ذهنی که توان بررسی عمیق،
شناخت و کشف هیچ چیز را نخواهد داشت.
طبیعت جزئی اززندگی ماست.
ما از زمین بوجود آمده و جزئی ازکل آن می باشیم
اما بسرعت این حس را که مانیز حیواناتی همچون
سایرین هستیم ازدست می دهیم.
آیا می توانید احساسی به یک درخت داشته باشید
به آن نگاه کنید، زیبایی آنرا ببینید، به صدایی که تولید میکند
گوش دهید،نسبت به گیاهان،علف های هرز، انعکاس نوربرگها...
حساس باشید. شما باید در برابر همه این ها هشیار بوده
و با طبیعت اطراف خود،حس مشارکت و همدلی داشته باشید.
اگر شما به طبیعت آسیبی برسانید به خودتان آسیب می زنید.
سوال: چرا ما باید مطالعه کنیم؟
کریشنامورتی: چرا شما باید مطالعه کنید؟ فقط به آرامی به سوال گوش کنید. شما هرگز نپرسیده اید که چرا باید بازی کنید، چرا باید غذا بخورید،
چرا باید به رودخانه نگاه کنید و چرا بی رحم و موذی هستید. آیا اینطور نیست؟
در واقع شما ظغیان کرده و می پرسید چرا وقتی دوست ندارید کاری را انجام دهید محکوم به انجام آن می شوید.
اما خواندن، بازی کردن، خندیدن، موذی بودن، خوب بودن، دیدن رودخانه ها و ابرها، همه ی اینها بخشی از زندگی اند.
و اگر شما ندانید چگونه راه بروید و اگر قادر نباشید زیبائی یک برگ را ستایش کنید، در واقع زندگی نمی کنید.
شما باید کل زندگی را درک کنید. و نه فقط بخش کوچکی از آن را. به همین علت باید مطالعه کنید و به همین علت باید به آسمانها نگاه کنید،
به همین دلیل باید آواز بخوانید و برقصید و شعر بگوئید و رنج ببرید و درک کنید زیرا همه ی این ها زندگی است.
انسانها زندگی امروز خود را با نگرانی و علاقه به فردا، پر میکنند و این جریان را به حساب امید داشتن می گذارند.
شادمانه زیستن بدون امید زیستن است. شادمانی و خوشبختی در امروز است، در اکنون است.
------------------------
اگرباچیزی مشارکت و همدلی نداشته باشید،مانندیک انسان مرده هستید. شما باید با رودخانه ها، پرندگان، درختان... همدلی داشته باشید.
با همسایه، با همسر، وبا فرزند خود بدین گونه رفتارکنید.
منظور از مشارکت وهمدلی، عدم دخالت گذشته است.
این تنها راه برقراری مشارکت و همدلی با یک پدیده است.
رابطه خود را با هر امری که دیروز اتفاق افتاده، قطع کنید.
نپرسید چگونه؟...خودتان باید این را کشف کنید.
سال 80 به طور اتفاقی کتابی از کریشنا (خودشناسی) به دستم رسید
من این کتاب رو سال 80 خریدم و خوندم اون موقع برای اولین بار با کریشنا و کتاب هایش اشنا شدم فهمیدن کتابهایش برایم مشکل بود اما مسیر زندگی ام کاملا تغییر کرد
منتظر کتاب های بعدی باشید...
کتاب های کریشنا میتونه زندگی هر کسی رو متحول کنه....
نمیدونم چرا من با اسم این کتاب مشکل دارم:-(
.
.
.
ب نظر من حتی نمیشه یک گل رو شرح داد چطور میشه زندگی رو شرح داد؟(!)
.
.
.
گل رو مثلا میخوای شرح بدید یا نشونیاشو میدید یا شکلشو میکشید ولی ایا این شرح گل شد؟
وقتی نمیشه جز رو شرح داد چطور تو بحث گسترده تری مثل زندگی ک کُله شرحی بشه نوشت؟
در مغز من نمیگنجه این اسم(!)
..
.
.
ممنون از اقایه ایزدی عزیز بابت کتاب:x
[quote='izedmehr']اگر شما بکوشید خود را بر مبنای [فرد] دیگری مورد بررسی قرار دهید، همواره موجود دست دومی باقی خواهید ماند.
[/quote]
تازمانی که همیشه به فکر این باشیم که دیگران خوشبخت هستند ودر حسرت و غبطه خوردن خوشبختی دیگران باشیم، هیچ موقع خوشبخت نخواهیم شد.
چون همیشه این طرز فکر در ذهن حاکم شده است که دیگران همیشه خوشبخت تر هستند.

چنانچه شما حسود باشید، معلوم است که این احساس شما عشق نیست.
اگر شما در ترس و نگرانی به سر ببرید، روشن است که در حالت عشق نیستید. وفتی کسی را زیر سلطه و نفوذ خود در می آورید، این دیگر عشق نیست.
وقتی از عشق صحبت می کنید و به اداره می روید و دیگران را اذیت می کنید، این هم عشق نیست.
پس وقتی دانستید که چه چیز عشق نیست و این ها را کنار گذاشتید، البته نه به صورت ظاهری و بلکه به صورت واقعی و در زندگی شما اثری از ترس و نفرت مشهود نبود، مشخص است که این دیگر عشق است. کریشنامورتی

اگر شما بکوشید خود را بر مبنای [فرد] دیگری مورد بررسی قرار دهید، همواره موجود دست دومی باقی خواهید ماند.
هریک از ما تصوری از آنچه که می اندیشیم هستیم یا باید باشیم، در ذهن داریم و آن تصور، ما را از دیدن خود، همان گونه که به راستی هستیم، باز می دارد.
ساده نگریستن به هر چیز، یکی از دشوارترین کارها در دنیا به شمار می آید. زیرا ذهن ما ذهنی پیچیده است.
زمانی که شما آغاز می کنید به گفتن این مسئله که "من خود را می شناسم"، به راستی، از یادگیری درباره ی خود بازایستاده اید.
زندگی کردن در همین زمان [اکنون]، یک دریافت آنی و زیبا و شادی بزرگ است، بدون جستجو و کسب لذت از آن.((کریشنا مورتی))
در آوریل سال ۱۹۰۹، کریشنامورتی برای اولین بار لیدبیتر چارلز وبستر را ملاقات کرد. این شخص که ادعا می‌کرد روشن بین است. لیدبیتر متوجه شد که کریشنا مورتی، کسی است که مکرراً به همان ساحل در رودخانه آدیار می‌رفت و لیدبیر از شگفت انگیزترین تجلی (یا هاله‌ای) که تا بحال دیده بود متحیر شد؛ هاله‌ای که نشانی از ذره‌ای خودخواهی در آن نبود." این توصیف با ظاهر بیرون کریشنامورتی، که به گفته شاهدان عینی، معمولی، غیر محترم و ژولیده بود تضاد داشت. همچنین به او به چشم "یک فرد کم هوش" نگاه می‌شد؛ که اغلب "یک حالت خلا" در خود داشت و به او یک ظاهر احمقانه می‌داد. لیدبیتر متقاعد شده بود که این پسر به یک معلم روحانی و سخنران بزرگ تبدیل می‌شود، و به احتمال زیاد "حاملی برای خداوند پرنیان" خواهد بود (منظور از خداوند پرنیان در دکترین تئوصوفیسم، یک وجود عالی روحانی است که بصورت دوره‌ای بر روی زمین به عنوان معلم جهانی برای هدایت و تکامل نوع بشر ظاهر می‌شود) پوپال جایاکار حدود ۷۵ سال بعد- در بیوگرافی نوشته شده درباره کریشنامورتی- مطالبی را به نقل از وی درباره دوره‌ای از زندگی اش بیان کرد: "پسر همیشه می‌گفت: من هر چه شما می‌خواهید انجام خواهم داد. یک عنصر سرسپردگی و فرمانبرداری در او وجود داشت. پسر مبهم بود، نامطمئن، ژولیده. او مانند یک ظرف بود با یک سوراخ بزرگ در آن، هر چیزی در آن گذاشته می‌شد می‌رفت و هیچ چیز باقی نمی‌ماند " بعد از کشف لیدبیتر، کریشنامورتی توسط یکی از اعضای انجمن عرفانی در آدیار پرورش یافت. لیدبیتر و تعداد کمی از همکاران قابل اعتماد وظیفه آموزش، محافظت، و به طور کلی آماده کردن کریشنامورتی را به عنوان معلم جهانی مورد انتظار به عهده گرفتند.
شرح زندگی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک